بسم الله الرحمن الرحیم
* توصیه هایی از علامه عسکری (ره) :
به ادامۀ مطلب رجوع بفرمایید :
بسم الله الرحمن الرحیم
* توصیه هایی از علامه عسکری (ره) :
به ادامۀ مطلب رجوع بفرمایید :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم !
تصاویر علامه عسکری (ره) در کشور چین :
[ جهت مشاهده باقی تصاویر به ادامه مطلب رجوع شود ]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم !
معرفی پایان نامه :
روش و دیدگاه های علامه عسکری در مباحث قرآنی و حدیثی
پدیدآور |
: |
سیف، مژگان |
عنوان و نام پدیدآور |
: |
روش و دیدگاههای علامه عسکری در مباحث قرآنی و حدیثی[پایاننامه]نگارش مژگان سیف؛ استاد راهنما محمدکاظم شاکر؛ استاد مشاور تجری |
استاد راهنما |
: |
شاکر، محمدکاظم، |
استاد مشاور |
: |
تجری، |
توصیفگر |
: |
علوم قرآنی |
شناسه افزوده |
: |
دانشگاه قم، [دانشکده الهیات و معارف اسلامی] |
چکیده |
: |
فارسی - انگلیسی |
بسم الله الرحمن الرحیم
باعرض سلام !
تصاویر علامه عسکری در منطقۀ جنگی جبهه :
به ادامه ی مطلب رجوع بفرمایید :
باسمه تعالی
سلام !
متن کتابهای آنلاین
علامه سید مرتضی عسگری
*
بزرگداشت یاد انبیاء و بندگان صالح خدا
*
توسل به پیامبر خدا (ص) و تبرک به آثار ایشان
*
عصمت انبیا و رسولان علیهم السلام
*
گریه بر میت از سنت هاى رسول خداست
برگرفته از : http://allameasgari.persianblog.ir/
انتشارات دانشکده اصول الدین
تألیفات حضرت آیت الله علامه سید مرتضی عسکری)ره)
*** « کتب عربی »
1. القرآنالکریم و روایات المدرستین 1ـ3
2. عبدالله بن سبأ 1ـ2
3. الأسطورة السّبئیة ج1ـ2
4. خمسون و مائة صحابی مختلق 1ـ3
5. معالم المدرستین 1ـ3
6. احادیث ام المؤمنین عائشه 1ـ2
7. عقائد الأسلام من القرآن الکریم 1ـ2
8. قیام الائمة(ع) باحیاء الدین
9. سیرة المعصومین الاربعة عشر وأم المؤمنین خدیجة(س)
10. مع التلیدی فی کتابه الانوار الباهره
11. المصطلحات الاسلامیة
12. مع الدکتور الوردی فی کتابه وعّاظ السلاطین
13. صلاة أبی بکر
14. افتراآت واکاذیب فی کتاب «لله ثُمَّ لِلتاریخ»
15. دور الأئمة فی إحیاء الدین
16. حدیث الکساء
17. آراء و اصداءحول عبداللهبنسبأ وروایات سیف
18. منهج البحث التاریخی لدی العلاّمة العسکری
19. علی مائدة الکتاب والسنة1ـ17
20. تعلیم اللغة العربیة
21. جامع المقدمات
22. الهدایة فی النحو
23. کتاب التصریف
24. تهذیب المغنی
25. تهذیب البلاغة
26. تهذیب شرح ابن عقیل
27. نصاب الصبیان
28. المنطق ومناهج البحث
29. قواعد الاملاء
30. احکام الاسلام
31. تعلیم الصلاة
32. کتاب التجوید
33. منتخب الادعیة
*** « کتب فارسی »
1. عبدالله بن سبأ 1ـ3
2. یکصد وپنجاه صحابی ساختگی1ـ4
3.ترجمه معالم المدرستین ج1و2
4.نقش ائمه(ع) در احیاء دین 1ـ2
5.نقش عائشه در تاریخ اسلام 1ـ4
6.عقائد اسلام از قرآن کریم 1ـ3
7. ولایت علی(ع) در قرآن کریم وسنت پیامبر(ص)
8. سقیفه
9.تهمتها ودروغپردازیها در کتاب «لله ثُمَّ لِلتاریخ»
10. بر گستره کتاب و سنت (تک جلدی)
11. راهنمای تعلیم اللغة العربیة
12. کتاب الامثله و صرف میر
13. احکام الاسلام
14. منتخب حلیة المتقی
15. گریه بر میت از سنت های رسول خداست
16. بزرگداشت یاد انبیا و بندگان صالح خدا
17. صلوات بر محمد وآل محمد از سنت های خداست
18. عدالت صحابه
19. آیه تطهیر در کتب دو مکتب
20. امامان این امت دوازده نفرند
21. مصحف در روایات و اخبار
22. ازدواج موقت در اسلام
23. حکم بازسازی قبور انبیاء و اولیاء و عبادت در آنها
24. توسل به پیامبر خدا وتبرک به آثار ایشان
25. صفات خداوند جلیل در دو مکتب
26. شیعیلن اهل بیت پیامبر(ص)
27. تاریخ حدیث پیامبر(ص)
28. آخرین نماز
29. حدیث کسا
قم. 75متری عمار یاسر. خیابان شهید قدوسی. دانشکده اصول الدین
صندوق پستی: 1159- 37195
تلفن: 7773525-0251 واحد فروش: داخلی 140 و 125 نمابر: 7773538-0251
باسمه تعالی
با عرض سلام !
در این پست ، به معرفی کتبمنتشر شده در انتشارات دانشکده ی اصول الدین پرداخته می شود .
* انتشارات دانشکده اصولالدین
تألیفات حضرت آیتالله علامه سید مرتضی عسکری(ره)
( کتب عربی ) :
1.القرآن الکریم و روایات المدرستین 1-3
2.عبدالله بن سبأ 1ـ2
3.الأسطورة السّبئیة 1ـ2
4.خمسون و مائة صحابی مختلق 1ـ3
5. معالم المدرستین 1ـ3
6. احادیث ام المؤمنین عائشه 1ـ2
7. عقائد الأسلام من القرآن الکریم1ـ2
8. قیام الائمة(ع) باحیاء الدین
9. سیرة المعصومین الاربعة عشر وأم المؤمنین خدیجة(س)
10.مع التلیدی فی کتابه الانوار الباهره
11.المصطلحات الاسلامیة
12.مع الدکتور الوردی فی کتابه وعّاظ السلاطین
13.صلاة أبی بکر
14.افتراآت واکاذیب فی کتاب «لله ثُمَّ لِلتاریخ»
15.دور الأئمة فی إحیاء الدین
16.حدیث الکساء کتب فارسی
17.آراء و اصداء حول عبدالله بن سبأ وروایات سیف
18.منهج البحث التاریخی لدی العلاّمة العسکری
19.علی مائدة الکتاب والسنة1ـ17
20.تعلیم اللغة العربیة
21.جامع المقدمات
22.الهدایة فی النحو
23.کتاب التصریف
24.تهذیب المغنی
25.تهذیب البلاغة
26.تهذیب شرح ابنعقیل
27.نصاب الصبیان
28.المنطق و مناهج البحث
29.قواعد الاملاء
30.احکام الاسلام
31.تعلیم الصلاة
32.کتاب التجوید
33.منتخب الادعیة
* ( کتب فارسی ) :
1.عبدالله بن سباء 1-3
2.یکصد و پنجاه صحابی ساختگی 1-4
3. ترجمه معالم المدرستین 1-2
4. نقش ائمه (ع) در احیاء دین 1-2
5. نقش عائشه در تاریخ اسلام 1-4
6. عقائد اسلام از قرآن کریم 1-3
7. ولایت علی(ع) در قرآن کریم و سنت پیامبر(ص)
8. سقیفه.
9. تهمتها و دروغ پردازیها در کتاب «لله ثُمَّ للِتاریخ»
10. بر گستره کتاب و سنت
11. راهنمای تعلیم اللغة العربیة
12. کتاب الامثله و صرف میر
13. احکام الاسلام
14. منتخب حلیة المتقین
* انتشارات دانشکده اصولالدین
معاونت پژوهشی :
1. ترجمه الاتقان (ج1و2و3) دکتر سید محمود طیب حسینی
2. پژوهشی پیرامون غیبت حسن بدری
3. خاستگاه و جایگاه پیامبر(ص) صادق محمودی
4. مفهوم مصلحت در قوانین کیفری تقی برهانی
5. رهیافتی به مکاتب تفسیری دکتر فتح الله نجارزادگان
6. درآمدی بر تاریخ نگارش حدیث در سده نخست دکتر فتح الله نجارزادگان
7. ترجمه دراسات فی علم الدرایة (تلخیص مقباس الهدایة) دکتر ولیالله حسومی
8. رجال فیالتاریخ(ج1و2) دکتر محمدتقی مشکور
9. اهداف آفرینش انسان از دیدگاه قرآن و حدیث علیاصغر فیضیپور(سام دلیری)
10. رویکردی نو به سنت پیامبر دکتر ولیالله حسومی
11. کلیاتی در علم رجال دکتر محمدحسین خلیلی
12. تفسیر سوره اسراء دکتر محمدحسین خلیلی
13. قرآن و امامت اهل بیت (ع) علیرضا عظیمیفر
14. خدای بی همتا علی رضا عصیانی
15. تفسیر بیانی قرآن کریم دکتر سید محمود طیب حسینی
16. درآمدی بر معناشناسی قرآن دکتر جعفر نکونام
17. نگاه تقی برهانی
18. بررسی نظریه تحریف قرآن دکتر محمدهادی مفتح
19. مجموعه مقالات علی محمودی
20. نقد دیدگاه های ابن تیمیه درباره آیات فضایل امام علی(ع) علی محمودی
21. شاخص های دینداری در قرآن و روایات مهناز قدرتی
22. فریاد خسته دلان غلامحسین زکوی
23.الهیات فمینیستی مسیحیت در مقایسه با نگرش اسلام علی محمودی
24. نقد و بررسی آراء خاورشناسان در مورد احادیث نبوی دکتر ولیالله حسومی
25. انسان کامل فاطمهسادات موسویحرمی
26. آیه ولایت و نظریه اندیشمندان و مفسران شیعه و اهل سنت علیرضا عظیمیفر
27. پشت پرده تاریکیها غلامحسن فیاضمنجی
28. ابعاد حاکمیت در میراث امیرمومنان(ع) دکتر سعیده غروی
29. Orientalists and the Qur’ān دکتر حسن رضایی هفتادر
30. تفسیر سوره کهف(ویرایش و نگارش نوین از المیزان) دکتر محمدحسین خلیلى
31. چشمه جاویدان غلامحسین زکوی
باسمه تعالی
شاید کمتر کسی از اهالی تحقیق و تفحص در علم کلام باشد که نام بزرگمرد عرصه حدیث پژوهی معاصر و بزرگ پرچمدار مبارزه با تعصبات خشک، عالم برجسته جهان تشیع، حضرت آیت الله علامه سیدمرتضی عسکری(قدس سره) را نشنیده باشد و آثار این مجاهد سختکوش را تورّق نکرده باشد.
آیت ا... علامه سیدمرتضی عسکری(قدس سره) در سال 1293 هـ . ش در خانواده ای روحانی و ایرانی الاصل از اهالی ساوه که گویا دست تقدیر، ایشان را ریزه خور خوان معرفت امامین عسکرین(علیهم السلام) در سامرا نموده بود، به دنیا آمد. علاقه فراوانی به تحقیق با شیوه پدربزرگش، خاتم المحدثین داشت. در سنّ 17 سالگی به قم آمد و دروس عالی و مباحث اخلاقی و تهذیب و کلام و تفسیر را نزد آیات عظام امام خمینی(قدس سره)، مرعشی نجفی(قدس سره)، شریعتمدار ساوجی و حاج میرزا خلیل کمره ای آموخت و سپس به عراق بازگشت.
دروس خارج را در عراق به پایان رساند. پس از آنکه طرح ایشان مبنی بر راه اندازی مدرسه علوم دینی مخصوص شیعیان در عراق با مخالفت روبرو شد، به ایران آمد و در مورد مدرسه نوین علوم دینی با حضرت آیت الله العظمی بروجردی(قدس سره) سخن گفت. این طرح با نظر موافق ایشان مواجه شد، ولی از نظر تاریخی با جریان ملی شده صنعت نفت روبرو و اوضاع آشفته شد. جریان سیاسی آن روزگار، این طرح را مسکوت گذاشت.
ایشان مجدداً به عراق بازگشتند و با حمایت مرجع عالیقدر حضرت آیت ا... العظمی سیدمحسن حکیم، بنای مدارس و مؤسسات دینی زیادی را پایه گذاری نمودند.
در آن روزگار، روشی مرسوم شده بود؛ بدین ترتیب که گهگاه مبلغینی از نجف به سایر کشورها می فرستاند تا به تبلیغ دین مبین اسلام و آیین پاک تشیع بپردازند. امّا این مبلغین به دلایل فراوان از جمله ناآشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم ملل میزبان، بدون توفیق چندانی به دیار خود باز می گشتند. در پی این ناکامی ها ، مرحوم علامه عسکری(قدس سره) فکری نو در سر پروراند و اینگونه قدم به میدان جدیدی نهاد.
نظر این بودکه به جای فرستادن مبلغین از نجف به کشورهای مختلف، می توان علاقمندان همان ملل را فراخواند و پس از تعلیم و تهذیب، ایشان را برای تبلیغ به کشور خود بازگرداند و این فکر، اساس تأسیس دانشکده اصول الدین در بغداد بود.
آری! دانشکده اصول الدین بغداد با تمام سخت گیریهای دولت وقت و با همه مشقت های جانفرسایی که بر علامه عسکری(قدس سره) تحمیل کرد، تأسیس شد و خوش به بار نشست، به گونه ای که تا زمان خروج اجباری این عالم مجاهد از عراق، دو دوره از دانشجویان این دانشکده فارغ التحصیل شدند؛ دانش آموختگانی همچون آقای نوری مالکی نخست وزیر کنونی عراق، آقای دکتر خُضَیر عباس وزیر کنونی آموزش و پرورش، آقای دکتر محمد شمرّی رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه مستنصریه و دیگر مفاخری که در مناصب مهم و مراکز بزرگ علمی پژوهشی به خدمت رسانی می پردازند.
دولت وقت عراق که سیاست مبارزه با علما را تنها راهکار حفظ بقای خود می دید، در پی آزار و حتی قتل علامه برآمد و ایشان به اجبار از عراق خارج شد و به سوریه رفت. هنگامی که مرحوم علامه عسکری در سوریه اقامت داشت، مردم آن دیار به واسطه مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سره) از ایشان خواستند تا مرکزی علمی در این شهر دایر کند. آیت الله گلپایگانی(قدس سره) نیز طی نامه ای این امر را با ایشان در میان گذاردند و ایشان را به این عمل خیر تشویق نمودند. پس از مدتی سکونت در سوریه و لبنان، در ایران رحل اقامت افکند و تا پایان عمر مبارک خود در ایران ماند.
پس از رحلت بینانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(قدس سره)، مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در نامه ای با دستخط مبارک خود از علامه عسکری خواستند که دانشکده اصول الدین را (که آن را از قبل می شناختند و با اهداف والای آن آشنایی کامل داشتند) در ایران، راه اندازی نمایند. تصویر این نامه در ادامه خواهد آمد و ترجمه آن به شرح زیر است:
بسمه تعالی
حضرت علامه محقق سید مرتضی العسکری (دام عزه)
سلام علیکم و رحمته و برکاته ؛
نسبت به فعالیت های پر برکت شما در دانشکده اصول الدین بغداد بهتر دیدم که برای بازگشایی مجدد آن دانشکده اقدام فرمایید تا از آن، متخصصین در تحقیق و بررسی علوم قرآن و سیره و حدیث فارغ التحصیل و به جامعه تحویل نماید.
من از خداوند منان آرزومندم که مرکز این دانشکده در شهر مقدس قم و فروع آن در شهرهای دیگر باشد تا این حرکت در راستای حرکت علمی خستگی ناپذیر و مخلصانه شما در راه نشر حقایق اسلامی با روحیه علمی پاک و به دور از تعصب و با دقت کافی ، قرار بگیرید.
و من از برادران مومن و متعهدمان امید دارم در تاسیس این دانشکده با شما همکاری لازم مبذول فرمایند.
سید علی خامنه ای
20 / جمادی الاولی / 1415
آیت الله علامه عسکری نیز به دنبال این نامه و با توجه به آشنایی عمیق و قدیمی که از مردم دیار قم داشتند پس از طی مراحل قانونی و با همت بلند حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی محمودی در سال 1375هـ. ش دانشکده اصول الدین را در قم تأسیس نمودند. این دانشکده از معدود دانشکده هایی است که کار خود را با پذیرش دانشجو مقطع کارشناسی ارشد آغاز کرده است. پس از مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث ، مقطع دکتری این رشته نیز در دانشکده راه اندازی شد.
اهداف تأسیس این دانشکده به شرح زیر است:
1ـ گسترش آموزش علوم دینی.
2ـ تربیت متخصصان علوم دینی.
3ـ فراهم ساختن زمینه و امکانات لازم برای ارتقای سطح علمی کلیه علاقمندان علوم دینی به ویژه علوم قرآن و حدیث.
اعضای هیئت مؤسس دانشکده اصول الدین عبارتند از:
1ـ محمدعلی تسخیری 2ـ محسن محمدی عراقی 3ـ سیدکاظم عسکری
4ـ محمدعلی آذرشب 5 ـ عبدالکریم بی آزار شیرازی 6ـ سیدکمال فقیه ایمانی
اعضای هیئت امنای دانشکده اصول الدین به شرح زیر می باشد:
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در دیدار با تعدادی از دانش آموختگان این دانشکده در سال 1382 فرمودند:
این دانشکده خلاء بزرگی را در پاسخگویی به شبهات اعتقادی و خنثی سازی تلاش های مخالفان اسلام پُر کرد. از این رو، دانشکده اصول الدین سرمایه بزرگی برای اسلام و مسلمین به شمار می رود. باید این دانشکده با هدایت علمی و معنوی علامه عسکری بتواند افرادی را که به عقاید اسلامی مسلط باشند، تربیت کند تا آنان بتوانند با اندیشمندان ادیان دیگر مناظره کنند... احاطه علمی حضرت علامه عسکری به مسایل کلامی بسیار زیاد است و باید او را استادی کم نظیر در این زمینه به شمار آورد.
از سال 1380 هـ. ش پذیرش دانشجو در مقطع کارشناسی رشته علوم قرآن و حدیث و ویژه اتباع خارجی (پیرو همان نظر سابق علامه مبنی بر تربیت متخصصان دینی از کشورهای مختلف) آغاز شد.
مرحوم علامه عسکری(قدس سره) همیشه به دست اندرکاران دانشکده اصول الدین توصیه می کرد که هدف اول در این دانشکده تربیت افراد با استعداد و دوم، آموزش آنان و مسلح نمودن آنان به فن مناظره است و با این اهداف عالی است که امروز شاهدیم افرادی که در این دانشکده تحصیل کرده اند و در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری این دانشکده دانش آموخته اند، از افتخارات علمی و دینی کشور ما هستند و اکثراً اعضای هیئت علمی دانشگاهها شده اند.
از دیگر افتخارات این دانشکده، کسب رتبه های منحصر به فرد در مسابقات فرهنگی ـ قرآنی و جشنواره های مختلف در طول سالیان متمادی است که در زیر بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1ـ کسب رتبه پنجم مقطع دکتری از پنجمین دوره معرفی پایان نامه های برتر دانشجویی چهاردهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم توسط جناب آقای دکتر عبدالرضا زاهدی عضو هیئت علمی و مدیر گروه علوم قرآن و حدیث دانشکده اصول الدین قم با پایان نامه «تحقیق و تصحیح تفسیر المبانی لنظم المعانی».
2ـ کسب رتبه اول پایان نامه های کارشناسی ارشد دوره، توسط جناب آقای دکتر حسین شریف عسکری عضو هیئت علمی و مدیر آموزش دانشکده اصول الدین قم.
3ـ کسب رتبه نخست رشته حفظ ده جزء مسابقات سراسری قرآن دانشجویان کشور توسط سرکار خانم عارفی جو در سال 1387.
4ـ کسب رتبه پنجم مقطع دکتری هفتمین جشنواره معرفی رساله های برتر قرآنی دانشجویان کشور توسط جناب آقای سیدمصطفی احمدزاده با پایان نامه «سنجه های فهم قرآن».
5ـ کسب رتبه برتر مقطع کارشناسی ارشد هفتمین جشنواره معرفی پایان نامه های برتر قرآنی دانشجویان کشور توسط جناب آقای روح الله محمدعلی نژاد عمران با پایان نامه «سعودت و نحوست از منظر قرآن کریم و روایات».
6ـ کسب مقام برتر در بخش ویژه پایان نامه های مرتبط با حضرت مهدی(عج) در سومین دوره انتخاب پایان نامه های برتر قرآنی دانشجویان در دوازدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم توسط آقای محمدهادی قهاری کرمانی با پایان نامه «بررسی تطبیقی روایات تفسیری فریقین درباره امام مهدی»
7ـ کسب رتبه پنجم سومین دوره معرفی پایان نامه های برتر قرآنی کشور توسط سرکار خانم لیلا اوصالی با پایان نامه «احسان و محسنین از دیدگاه قرآن و حدیث».
8ـ کسب مقام پنجم رشته پایان نامه برتر قرآنی مقطع کارشناسی ارشد در چهارمین دوره انتخاب پایان نامه های برتر قرآنی در سیزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم توسط آقای سیدعبدالرضا تولیت.
9- کسب عنوان دوم مسابقات شنای دانشجویان استان قم جام 16 آذر توسط آقای حمیدرضا رجبی (حکم نایب قهرمانی ایشان از سوی هیئت شنای استان قم هنوز ارسال نشده است).
10- کسب عنوان پنجم رساله های عربی دکتری در جهان اسلام توسط آقای احسان امین با
پایان نامه «منهج النقد فی التفسیر» (مدرک مثبته در دسترس نیست).
11- تألیف و ارسال مقاله «شکیبایی حضرت فاطمه؛ زیربنای آرمان انتظار» از سرکار خانم صدیقه افتاده و چاپ در مجموعه مقالات برگزیده کنگره «میراث علمی و معنوی حضرت فاطمه زهرا(س)».
12- پذیرفته شدن مقاله سرکار خانم صدیقه افتاده با عنوان « مفهوم شناسی و مصداق شناسی اهل بیت(ع)» در شانزدهمین همایش علمی-تحقیقی 83 توسط نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان.
13- تألیف و ارسال مقاله «معرفی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) از منظر خطبه فاطمی توسط خانم گوهر خواجه گودری در اولین کنگره میراث علمی و معنوی حضرت فاطمه زهرا(س).
14- کسب رتبه نائب قهرمانی جهان در بخش انفرادی مردان و رتبه نائب قهرمانی جهان در بخش تیمی مردان اولین دوره مسابقات جهانی پومسه در کشور کره در سال 2006میلادی توسط جناب آقای علی نادعلی نجف آبادی.
15- کسب عنوان نائب قهرمانی جهان در بخش تیمی مردان دومین دوره جام جهانی پومسه در کشور کره در سال 2007 میلادی توسط آقای علی نادعلی نجف آبادی.
16- کسب عنوان قهرمانی جهان در بخش تیمی مردان سومین دوره جام جهانی پومسه در کشور ترکیه در سال 2008 میلادی توسط آقای علی نادعلی نجف آبادی.
17- کسب عنوان کتاب برتر سال دانشجویی در سال 1387 توسط جناب آقای محمد علی طاهرنژاد با کتاب «ارتباط عملکرد انسان با حوادث».
... و دهها افتخار دیگر که شرح آن مجالی مناسب می طلبد.
مرحوم علامه عسکری(قدس سره) در عمر پربرکت خود، تحقیقات ارزشمندی در زمینه بیان حقیقت مذهب تشیع و تسنن به عمل آوردند. بارزترین ویژگی این تحقیقات که پیوسته به شاگردان و دانشجویان خود نیز توصیه می نمودند، حقیقت جویی بدون توجه به تعصبات مذهبی و حفظ کرامت انسانی و آداب اسلامی در برخورد با معتقدین سایر مذاهب است .
یکی از اقدامات ارزشمندی که به یادگار از ایشان مانده است، تصحیح سرفصل و دروس مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری رشته علوم قرآن و حدیث است که پس از بررسی های فراوان کارشناسان، سرانجام در تاریخ هیجدهم دی ماه سال یکهزار و سیصد و هفتاد و نه در چهارصد و ششمین جلسه شورای عالی برنامه ریزی به تصویب رسید و برای اجرا به کلیه دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی ابلاغ شد.
پس از پاگرفتن دانشکده اصول الدین در قم، حال نوبت سایر شهرها بود که از رایحه دلپذیر این گلستان بهره مند گردند و برای جوانان بقیه نقاط کشور هم فرصت تحصیل در چنین مجموعه ای فراهم شود. مرحوم علامه عسکری (قدس سره) در زمان حیات خویش، موفق به تأسیس دو شعبه دیگر در شهرهای تهران و دزفول شد و موافقت شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنی بر تأسیس شعبه ساوه این دانشکده نیز پس از ارتحال ایشان حاصل شد.
مرحوم علامه عسکری(قدس سره) در زمان حیات خویش ، شخصاً ریاست این دانشکده را بر عهده داشت. این عالم محقق پس از نزدیک به یک قرن تلاش علمی و مجاهدت در راه نمایاندن حقیقت مذهب تشیع با روشی جذاب و شیرین، سرانجام در تاریخ 25/6/1386 دیده از جهان فرو بست و در کنار مضجع شریف بانوی پرهیزکاران و ولی نعمت صالحان ،حضرت فاطمه معصومه (س) در قم آرمید.
آنان که بر تحقیقات و کوشش های علمی ایشان آگاهی داشتند از شنیدن خبر رحلت ایشان بسیار متاثر شدند. مقام معظم رهبری در پیامی به مناسبت رحلت علامه عسکری(قدس سره) محصول مبارک عمر ایشان را تالیفات ایشان دانستند. متن پیام معظم رهبری را در زیر می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت محقق و نویسنده عالیقدر مرحوم آیت الله آقای حاج سیدمرتضی عسکری(رحمه الله) را به علما و حوزه های علمیه و شاگردان و ارادتمندان و به طور ویژه به خاندان مکرم و فرزندان محترم ایشان تسلیت می گویم.
این عالم بزرگوار و سختکوش، دهها سال از عمر بابرکت خود را در راه پژوهش در کلام و تاریخ و حدیث صرف کرد و محصول مبارک آن تألیفات و مقالاتی است که در گستره جهان اسلام با استقبال و تحسین روبرو شد و در ترویج مکتب اهل بیت(علیهم السلام) موفقیت های ارزشمندی به دست آورده است.
رحمت خدا بر ان دانشمند بلند همت و پرتلاش و خستگی ناپذیر.
والسلام علیه و رحمه الله
سیدعلی خامنه ای
27 شهریور ماه 1386
مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت آیت ... مکارم شیرازی نیز مرحوم علامه عسکری را برادری عزیز و دوستی محترم و گرانقدر می دانستند و در پیامی فقدان او را اینگونه تسلیت گفتند:
ضایعه مولمه رحلت علامه عسکری برای ما بسیار دردناک بود. برادری عزیز و دوستی محترم و گرانقدر را از دست دادیم که به وجودش مباهات می کردیم.
آن فقید سعید نزدیک به یک قرن از عمر شریف خود را در راه خدمت به اهل بیت(علیهم السلام) و نشر آثار علمی آنان و تربیت شاگردان و عالمان دینی و تأسیس مؤسسات اسلامی صرف کرد و آثار فراوان و کم نظیری از خود به صورت کتابهای نفیس به یادگار گذاشت و لحظه ای از تلاش و کوشش، حتی در روزهای آخر عمر خود ننشست.
سوز دینی آن فقید سعید و عشق وافر و علاقه شدیدش به خاندان پیغمبر و دفاع جانانه و شجاعانه او قابل انکار نیست، جزاه الله عن الاسلام و اهل بیت نبیه خیر الجزاء و تغمده الله برحمته و حشره مع اولیائه الطاهرین.
حقیر این مصیبت بزرگ را به حوزه های علمیه و علمای اعلام و همه شیعیان، خاصه به خاندان گرامی و فرزندان محترمش تسلیت عرض می کنم و صبر جمیل و اجر جزیل برای آنها از خداوند مسألت دارم.
پس از رحلت علامه بزرگوار سید مرتضی عسکری(ره) فرزند ایشان جناب آقای دکتر سید کاظم عسکری ریاست دانشکده را عهده دار شدند.
در دانشکده اصول الدین بنا بر توصیه های فراوان مرحوم علامه عسکری(قدس سره) و نیز برای ایجاد آرامش روحی و فکری دانشجویان در زمان تحصیل ، بخش خواهران و برادران از هم تفکیک شده و هر یک زیر نظر مسئولین مربوطه به انجام فعالیت های علمی و فرهنگی می پردازند .
هم اکنون بیش از ده کانون و تشکل فرهنگی و علمی در دو بخش خواهران برادران این دانشکده و با محوریت دانشجویان، فعال است و دو نشریه طلوع (بخش برادران ) و مبین (بخش خواهران) نیز منتشر می شود.
کتابخانه دانشکده اصول الدین قم با بیش از 8000 جلد کتاب در زمینه های مختلف علوم دینی، مرجع مهمی برای پژوهشگران و دانشجویان این دانشکده و سایر مشتاقان از مراکز دیگر به حساب می آید.
بخش های آموزشی، اداری و مالی، امور فرهنگی و تحصیلات تکمیلی از قسمت های فعال این دانشکده به حساب می آید و هم اکنون(بهمن ماه سال 1387) حدود 400 دانشجو در رشتة علوم قرآن و حدیث(کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکتری) زبان و ادبیات عرب(کارشناسی) و فقه و حقوق اسلامی(کارشناسی) به تحصیل اشتغال دارند.
برگزاری جشن فارغ التحصیلی و جشن ازدواج دانشجویی، برگزاری مراسم مختلف ملی و مذهبی در مناسبت های مختلف، اعطای وام از صندوق رفاه دانشجویان، برگزاری کلاس های تقویت بنیه علمی دانشجویان شاهد و ایثارگر، برگزاری مسابقات مختلف علمی و فرهنگی، هدایت مثمرثمر پایان نامه های کارشناسی ارشد و رساله های دکتری(که تاکنون بارها موجب افتخارآفرینی گشته) تنها گوشه ای از فعالیت های صورت گرفته و در حال انجام این دانشکده می باشد.
ساختمان فعلی دانشکده در فضایی بالغ بر متر مربع در بلوار 75 متری عمار یاسر، خیابان شهید قدوسی، پذیرای دانشجویانی است که از طریق آزمون سراسری سازمان سنجش آموزش کشور، این دانشکده را برای ادامه تحصیل برگزیده اند. شماره تماس روابط عمومی دانشکده 7773525-0251 می باشد و سایت دانشکده نیز به نشانی WWW.OSOOL.AC.IR پاسخگوی مراجعین محترم در زمینه های مختلف می باشد.
طرح چشم انداز دانشکده اصول الدین با توجه به سند چشم انداز توسعه استان و با استناد به رهنمودهای مقام معظم رهبری، ترسیم شده ودر راه اجرای آن نیز گام هایی برداشته شده است.
در سند چشم انداز، ایجاد مجتمع در سطوح مختلف(از مهد کودک تا دکتری) با حداقل سه رشته «علوم قرآن و حدیث»، «فقه و حقوق اسلامی» و «زبان و ادبیات عرب» برای 2000 دانشجو پیش بینی شده است.
در این سند، بخش خواهرن کاملاً مجزا از برادران ذکر شده و بخش هایی از قبیل مجموعه های ورزشی، مهدکودک، پیش دبستانی، دبستان، مدرسه راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه پیش بینی شده است.
این مجموعه که در راستای اهداف مجاهد نستوه حضرت آیت الله علامه سیدمرتضی عسکری(ره) است، در شهرک دانشگاهی قم به بهره برداری خواهد رسید. همچنین به زودی دانشکده اصول الدین به دانشگاه تبدیل خواهد شد و مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری رشته های «زبان و ادبیات عرب» و «فقه و حقوق اسلامی» نیز دایر خواهد شد.
برگرفته از : سایت دانشکده اصول دین (شعبۀ قم)
* زندگینامۀ علامّه عسکری
زندگینامه عالم ربانی مرحوم علامه سید مرتضی عسکری
بقلم حجت الاسلام و المسلمین جاودان
علامه سیدمرتضی عسکری محقق برجستهی شیعی یک عالم عراقی اما با نژاد ایرانی و برخاسته از شهر ساوه بود که پدر و پدربزرگ ایشان به عراق و سامراء هجرت کرده بودند. در گذشتههای بسیار دور و قبل از هجرت به ساوه، خاندان ایشان در سبزوار زندگی میکردهاند. همه خاندان ایشان عالمان دین بودند. بزرگان این خاندان در عصر صفویه برای اداره امور دینی ساوه به این شهر آمده بودند، و به همین مناسبت به شیخالاسلام شهرت داشتهاند، و برای اولین بار علامه نام فامیلی عسکری را انتخاب کرده است.(1)
ایشان میگفتند من هشتساله بودم که در کتابخانهی پدربزرگم دو نوشته در مورد تاریخ واقعه تنباکو و نیز کتاب «گفتار خوش یارقلی»را مطالعه کردم. جریان رژی که در دو کتاب اول آمده بود، و داستان حزبالوطنی سید جمالالدین اسدآبادی که در «گفتار خوش یارقلی»نقل شده مرا با استعمار و نقشهها و اهداف آن آشنا کرده بود، و این آشنایی همه عمر ایشان را به نوعی در مبارزه با بیگانه و استعمار و استبداد صرف کرد.
دهساله بود که به حوزه سامراء پای گذارد و مقدمات و بخشی از سطوح دروس دینی را در آنجا آموخت. از آن پس به قم آمد(1310)، عصر آیتالله حائری مؤسس حوزه بود، و حوزه علمیه تحت فشار شدید دولت نظامی رضاخان قرار داشت. دروس سطوح را در آنجا ادامه داد. مدرسان مشهور سطوح آن دوران آیتالله نجفی مرعشی و آیتالله شیخ محمدحسین شریعتمدار ساوجی و امام رضوانالله علیهم و دیگران بودند. علامه از دروس شرح لمعه و رسائل و مکاسب و کلام مرعشی، شریعتمدار ساوجی و حضرت امام رضوانالله علیهم استفاده کرد؛ اما تنها به تعلم بخشی از کفایه توفیق یافت. در این دوره، یعنی هفتاد و یکیدو سال قبل، اولین بارقهی یک تفکر اصلاحی و پیشرو در ایشان ظهور یافت، و گروهی از همسالان خود را جمع و با خود همراه کرد، و از آن جمله سید محمود طالقانی، روحانی مبارز و نامدار بعد، بود. آنها همدرس و هممباحثه نبودند؛ اما همفکر شدند. اینها به دلالت علامه معتقد شده بودند که حوزه در آینده علاوه بر ادب عربی و فقه و اصول و کلام مرسوم، به دروس دیگری نیاز دارد، و اینها دروسی بودند که در آن روزگار در حوزه مرسوم نبود. از جمله تفسیر، اعتقادات، نویسندگی، خطابه به زبانهای فارسی و عربی و آشنایی با ادیان. این جمع به نه ده نفر رسید. برای هر درس استادی یافته و کا را شروع کردند؛ اما شرایط بد حاکم اجازه نداد که این فکر ادامه یابد، و این درسها به محاق تعطیل رفت.
پارهای از آنچه علامه در جوانی فکر میکرد، و در صدد اجرای آن برآمد، سالها بعد با آمدن علامه طباطبایی به قم، و بقیهی آن بعد از انقلاب جزء تعلیمات حوزهها قرار گرفت، و امروز بطور جدی دنبال میشود.
ایشان در این چند ساله درسهای رسمی حوزه را با حاج شیخ مرتضی حائری فرزند بزرگ مؤسس حوزه همبحث بوده و تا پایان عمر نیز باهم دوست ماندند. دوران حضور در حوزه قم بیش از سه سال طول نکشید و ایشان به دنبال عدم موفقیت طرح نوی خودش به عراق و سامراء بازگشت، و در حوزهی گرم و کوچک آنجا به درس و بحث ادامه داد. دنباله کفایه و دروس فقه و اصول استدلالی در آن شهر به انجام رسید.
ایشان در حدود بیست سالگی در سامراء کار کوچک اما مهم دیگری شروع کردند که بعدها گسترش و ادامه یافت، و بسیار مبارک بود، و آن تأسیس یک مدرسه کوچک در شهر سامراء بود. در آن زمان ایرانیان و شیعیان ساکن آن شهر هیچگونه مدرسهای را در اختیار نداشتند، و میبایست از مدارس دیگران استفاده میکردند؛ لذا بنا به درخواست بزرگان قوم از ایشان، نسبت به تأسیس مدرسهای ابتدایی اقدام میکنند. اطاقهایی را در مدرسهی تخریب شدهی(2) میرزای شیرازی بزرگ آماده کرده و اولین کلاسهای درس که در آن ادبیات فارسی و فرهنگ شیعی تدریس میشد، تأسیس میشود. ادارهی این مدرسه بدست یک ایرانی به نام حسن کمیلی بود، و چندی بعد بعلت عدم توانایی مدیر تعطیل میشود.
مکرر از ایشان شنیدم که میگفتند: در آن روزگار احساس میکردم که فرزندان ما مادام که در دبستان درس میخوانند، هنوز فرزند ما هستند؛ اما وقتی به دبیرستان پای میگذارند، از دست ما میروند. پس ما باید به تأسیس مدارس روی بیاوریم. لذا بطور جدی به مطالعه تعلیم و تربیت روی میآورند، و روشهای تعلیموتربیت را در کشورهای انگلیس، فرانسه، ژاپن، ترکیه، مصر و ایران مطالعه میکنند تا شاید بتوانند به یک روش تعلیم صحیح برسند. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، دوباره فکر تأسیس مدرسه پیدا شده و ایشان احمد امین دانشمند دیندار و نامآور عراقی را مییابند و وی را برای ایجاد یک جریان تعلیم و تربیتی راضی میکنند. بعدهم از مرکز فرهنگی «منتدیالنشر» (3)نجف که به دست مجتهد نامدار محمد رضا مظفّر و یارانش تأسیس شده بود، به عنوان یک شعبه اجازه میگیرند، و اولین مدرسه تأسیس میشود. میگفتند: در بحثهایی که میکردیم احمد امین معتقد بود ما باید معلم تربیت کنیم، و من میگفتم باید مدرسه درست کنیم، تجربه نشان داد که او درستتر میاندیشیده است.
مدرسه در کاظمین یعنی بخش غربی بغداد تأسیس میشود(1363 ق/1942 م) و رفته رفته شهرت پیدا میکند. سید محمد باقر صدر شهید بزرگ عراق شاگرد این دبستان بوده است. بعد از مدتی با تشکیل یک مؤسسه رسمی ثبت شده با نام جمعیت خیریه اسلامی، که مادر همه کارهای اجتماعی بعدی ایشان میشود، توانستند اجازه تأسیس یک مدرسه مستقل را به دست آورند.
بعدها مدارس گسترش مییابند. کودکستان، دبستان، دبیرستان دخترانه و پسرانه شبانه- روزانه و حتی مدرسههایی برای تعلیم و تربیت بزرگسالان اعم از زن یا مرد در استانهای شیعهنشین و شهرهای کاظمین، بغداد، بصره، کوفه، دیاله، حلّه و نُعمانیه برپا میشود. یکی از اینگونه مدارس که در بغداد تأسیس شده بود، «مدرسة الامام الجواد(علیهالسلام)»نام داشت که تنها بخش ابتدایی یعنی دبستان آن در سال 69-68 م با سیزده شعبه کار میکرده و تعداد شاگردان پذیرفته شده در این سال 502 نفر بودهاند.(4) یکی از شاگردان این مدارس سفیر کنونی عراق در ایران است. تعلیم و تربیت در این مدارس تا آنجا جدی و پیشرفته بود که وقتی عبدالسلام عارف رئیسجمهور عراق از وزارت آموزش و پرورش مدرسهی خوبی را برای پسر خودش میخواهد، یکی از مدارس این مجموعه معرفی میشود، و آن فرزند به این مدرسه فرستاده میشود؛ اما در اواسط سال تحصیلی وقتی پدر میفهمد که چه اتفاقی افتاده است، فرزندش را از مدرسه بیرون آورده و به مصر میفرستد.
علامه عسکری در این مرحله توقف نمیکند، او سالها بود که آرزوی ایجاد و تأسیس دانشگاهی اسلامی را در سر داشت. سال 1384ق. بود، علامه با دو تن از دوستان به دیدار رئیس دانشگاه بزرگ بغداد، «دکتر عبدالعزیر الدوری»، میروند. اجازه تأسیس به دست او بود، و از محققان طراز اول عراق شمرده میشد. میفرمودند: ما در صندلیهای کنار میز رئیس نشستیم. من بحث را با نقد از کتابهای تحقیقی دکتر دوری شروع کردم، و چند نکته در این باره گفتم. دکتر دوری از پشت میز ریاست بیرون آمده و در کنار ما نشست. آن وقت مسئله اجازه تأسیس دانشگاه را مطرح کردیم، او امتناع داشت. من گفتم: این در تاریخ خواهد ماند که در عصر ریاست دکتر دوری از او درخواست اجازه تأسیس دانشگاهی برای پیشرفت کشور گرفته شد، و او ممانعت کرده و اجازه نداد. این سخن کار را تمام کرد، و اجازه صادر شد. در جلسه هیأتمدیره اعضاء معتقد بودند که در ابتدای سال تحصیلی دانشکده شروع به کار کند، اما من گفتم در این فاصله اگر رئیس جمهور، عبدالسلام عارف، از جریان مطلع شود، جلوگیری خواهد کرد؛ اما اگر تابلوی دانشکده بالا رفت، دیگر تعطیل آن ممکن نیست. بدین ترتیب دانشکده تأسیس شد.
البته طرح اصلی یک دانشگاه جامع بود، و در مرحله اولیه به دو رشته اکتفا کردند. این دانشکده «اصولالدین» نام میگیرد. یکی از شاگردان آن که امروز استاد دانشگاههای ایران است میگوید: در این دانشکده « درسهای ما صرف، نحو، علوم بلاغی، تاریخ ادبیات، تفسیر، فقه و اصول، فلسفه و منطق، تاریخ و نقد تاریخ بود.»و اساتید ما ترکیبی از فضلای روحانی و استادان دانشگاهها بودند، و اصولاً علامه عسکری کوشش میکرد تا بهترینهای حوزه و دانشگاه آن موقع را از مجامع مختلف عراق به دانشکده اصولالدین بیاورد.(5) این دانشکده اجازه اولیه یافت و شروع شد؛ اما امکان نداشت که دولت فارغالتحصیل آن را پذیرش کند، و به رسمیت بشناسد.
استاد کوشید که از دانشگاه «الازهر»اعتبار دریافت کند، که آنهم با برخورد با تعصّب از بین رفت؛ اما سرانجام دانشگاههای خارجی قاهره، بیروت و کمبریج شاگردان آن را در سطوح بالاتر قبول کردند، به این معنی که کارشناس این دانشکده به کمبریج رفت و دو مقاله که در مجله دانشکده نوشته بود، به همراه داشت، دو مقاله باعث شد که او را به عنوان کارشناس ارشد پذیرفتند، و به دوره دکتری راه یافت. در نتیجه با قبول آنها عراق هم به اجبار اعتبار آن را پذیرفت. ا وقتی که ایشان از عراق هجرت و یا بهتر بگوییم فرار میکنند، دو دوره دانشجو از این دانشکده فارغالتحصیل شدند. اینک به چند تن از فارغالتحصیلان نامدار این دانشکده اشاره میکنیم:
1. آقای نوری مالکی نخست وزیر کنونی عراق
2. آقای دکتر خُضَیّر عباس وزیر کنونی آموزشوپرورش عراق
3. آقای دکتر محمد شمّری رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه مستنصریه
ادامهی این دانشکده با همین نام امروز در شهرهای تهران، دزفول و قم در سطح کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری به کار مشغول است، و پذیرای صدها دانشجوی داخلی و خارجی از کشورهای مختلف اسلامی همچون عراق، پاکستان، بحرین، یمن، کویت، عربستان، لبنان، مراکش، تاجیکستان، گینه و... میباشد. تاکنون قریب به سیصد دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری از این دانشکدهها فارغالتحصیل شدهاند.
چیزی که نباید از قلم بیاندازیم دو مجلهی علمی در سطح دانشگاهی و دانشآموزی است که هر دو ماهنامه بودند. «رساله الاسلام» از دانشکده اصولالدین و «المجتمع الاسلامی»از مدارس دانشآموزی انتشار مییافت
مادر فعالیتها و کارهای اجتماعی علامه عسکری از جمله مدارس و دانشگاهها در سطح عراق، جمعیت خیریهای بود که در بغداد تشکیل شده و مؤسس اولیه آن سید هبهالدین شهرستانی، مجتهد نامدار ایرانیالاصل عراق بود. مؤسسه مزبور در سال 1958م به علامه عسکری واگذار گردید که وظیفهی اولیهی آن شبیه به کار کمیته امداد بود، و ایتام، بیوهزنان، بیماران، معلولین، بیکاران، فقراء یا زائران در راه مانده را تحت پوشش قرار میداد. دو درمانگاه ایجاد کرده و درصدد بنای یک بیمارستان بزرگ در این شهر بود که با هجرت استاد به محاق رفت. این جمعیت و صندوق خیریهی وابسته به آن همه کارهای خیریه و فرهنگی خویش را بر اساس کمکهای مردمی انجام میداد ولاغیر.
استاد می فرمود: «بغداد خط مقدم دفاع از کیان تشیع در جهان عرب بود. جریانات غربی مرکز اصلی کادرسازی خود را در بغداد قرار داده بودند. این شهر پایگاه تشکلهای قومی-عربی، ملیگرا، سوسیالیست، کمونیست، روشنفکری سکولار و غربگرا، مسیحی با چند فرقه، سنّی، سلفی و صوفی حساب میشد. مراکز مهم دانشگاهی، فرهنگی و انتشاراتی عراق در بغداد بود. حوزه علمیه نجف هم باید حرف خودش را در بغداد میزد. علاوه بر این شیعه در بغداد پایگاه بزرگی داشت و جامعه بزرگ شیعه در کاظمین باید رهبری میشد. نباید جوان و نوجوان شیعه در دامن این همه سرگردانی و شبهات رها میشدند. در شهرهای مذهبی عراق (نجف و کربلا) کسانی بودند و کارهایی انجام میشد؛ اما در بغداد و کاظمین کسی نبود. لذا آیتالله حکیم(ره)به من مأموریت اینکار را سپردند، و مکرر هم تأیید میکردند.»(6)
مکرر میگفتند ماه رمضان بود. من با یک جوان شیعی از خانوادهای مذهبی برخورد کردم که میگفتند در حزب کمونیست نام نوشته است، به او گفتم تو از اسلام چه دیدهای که به طرف حزب کمونیست رفتهای؟ جواب داد من مسلمانم و الان روزه هستم؛ اما چون فکر میکنم در اسلام طرحی برای حکومت و مقابله با استعمارگران وجود ندارد. یا باید به سوی کاپیتالیسم میرفتم یا کمونیسم، و من کمونیسم را ترجیح دادم. در اینجا اولین جرقه فکر یک حکومت اسلامی در ذهن من روشن شد. این فکر ادامه یافت و در اندیشه چارهجویی بودم.
روزی سید مهدی حکیم با نامهای از سید محمد باقر صدر به نزد من آمد. در نامه آمده بود که هرچه سید مهدی میگوید سخن من است. سید مهدی با ترس و تردید طرحی که دو نفری برای تشکیل یک حزب اسلامی داشتند، به اختصار گفت. صدر به سید مهدی گفته بود اگر عسکری همراهی نکند و نخواهد، امکان تشکیل حزب وجود نخواهد داشت.(7) خود ایشان به من میفرمود: «کاری در عراق بدون رضایت و خواست من انجام نمیشد.» به سید مهدی گفتم تو به نجف برو، من بلافاصله به شما ملحق میشوم. در این جلسه حزبالدعوه متولد شد.(تأسیس 1957 م)
این حزب از راه و رسم و سنت پیامبر اکرم(ص) گرتهبرداری شده بود. اولین دوره زندگی پیامبر اکرم(ص)-یعنی دوران مکه- تنها به تعلیم و تربیت یاران گذشته بود، حتی آنها اجازه مقابله به مثل هم نداشتند. شکنجه میشدند و اگر میتوانستند حتی آخ هم نمیگفتند، و بعد از گذراندن این دوران دراز و سخت، اجازه مقابله داده شده و تشکیل یک حکومت و دولت در دستور کار قرار گرفت. عصری که پیامبر اکرم(ص) به مدینه هجرت فرمود، آغاز این دوران است. حزبالدعوة میکوشید دعوت اسلامی به عمق جامعه شیعی عراق نفوذ کند. مساجد و حسینیهها مراکز کار جوانان این حزب بود. در همهجا با ائمه جماعت مساجد همکاری میکردند. کسانی که میخواستند یک روز حکومت عراق را بدست بگیرند، بایستی بطور وسیع کادرسازی کنند، و این کار با حزبالدعوة آغاز شده بود.(8)
در همین ایام ایشان به یک کار جدّی و اساسی سیاسی پرداخت، و آن ایجاد ائتلاف و اتحاد میان قبایل شیعی عراق بود. البته این داستان – تا آنجا که این بنده می داند- در جایی ثبت و ضبط نشده است، یک روز نهار در خدمت ایشان بودم، غذا برنج بود. به مناسبت رسم پخت برنج در ایران که برنج را زنده نمیپسندند، صحبت پیش آمد که یک روز به دیدار یک قبیله شیعی در اطراف بغداد رفته بودیم. شهید سعید سید مهدی حکیم نیز بود، در بدو ورود ما افراد آن قبیله هزاران گلوله به شادمانی ورود ما به سوی آسمان شلیک کردند که آسمان از دود تیره شده بود. اول غروب به سر سفره دعوت شدیم. رسم است که شیخ قبیله بر بالای سفره مینشیند و سینی بزرگ برنج را در کنار او میگذارند، و یک گوسفند پخته هم روی آن است. طبق رسم قبایل عربی او با دست و دندان خود گوشتها را پاره و تکه کرده و به سوی مهمان پرت میکند، و برنج هم تقسیم میشود. میفرمودند: نه برنج قابل خوردن بود و نه گوشت؛ زیرا برنج را با فاصلهی کمی از آبکش کردن میکشند و بد می دانند برنج کاملاً پخته شود. گوشت هم نیمه پز است، آن را هم بد می دانند که کاملاً پخته شود. به هر صورت ما بر سر سفره نشستیم و غذا تقسیم شد. رئیس قبیله تعارف کرد، ما دست به غذا نبردیم. این نشان میدهد که مهمان خواهشی دارد؛ لذا رئیس قبیله رو به ما کرده و گفت که من تحت فرمان شما هستم. شهید سید مهدی حکیم گفت که رئیس قبیله همسایه که عموی شماست، و بین شما کدورتی وجود دارد. بیاید اینجا و با ما هم غذا شود. رئیس قبیله جواب داد: این ممکن نیست. ما گفتیم: پس ما دست به غذا نمیبریم. این برای یک عرب آن هم در قبایل ممکن نبود. تحمل و پذیرش چنین ننگی امکان نداشت که کسی آن هم بزرگی و بزرگزادهای بر سر سفره او بیاید و غذا نخورد؛ لذا فکری کرده و پذیرفت. شهید حکیم سوار شد و رفت رئیس قبیله همسایه را به همراه آورد. آشتی انجام شد، و با هم غذا خوردیم. آن روز بعد از این مقدمه فرمودند که مناطق زندگی عشایر شیعی عراق در اطراف بغداد قرار داشت. عشایر آن روز مسلح بودند با جمعیت زیاد اما هر کدام ساز خود را مینواخت، و اتحاد آنها میتوانست خیلی کارها بکند. علامه میفرمود:« ما فکر میکردیم اگر این قبایل همه با هم یکی بشوند، یک شب بغداد زیر پای اسبهای آن خواهد لرزید، و دولت نظامی عراق به زانو در خواهد آمد.» ایشان اضافه میکرد: «اگر ما یک سال دیگر فرصت مییافتیم، به هیچوجه حزب بعث امکان حکومت نمییافت.» و باز میفرمود:« اگر حزب بعث دیرتر بر سر کار آمده بود، و ما پنچ سال وقت داشتیم، نقشه منطقه تغییر مییافت.» و اگر کسی ایشان را از نزدیک دیده بود، این سخنان را باور میکرد. آیا امپریالیسم جهانی از این طرحهای پنهانی آگاهی یافته بود؟
علامه چند سال پس از هجرت به ایران (1357ش/1978م) مؤسسهای علمی-بینالمللی با نام «المجمع العلمی الاسلامی»در تهران تأسیس کرد. این مؤسسه میکوشید که اولاًدر حد مقدور به جمع مخطوطات قدیمی از کتابهای علمی علوم مختلف اسلامی از تمام نقاط جهان بپردازد، و اولین حرکت در این زمینه با انتقال تصویر کتابهای مهم علوم اسلامی از کتابخانه ظاهریّه دمشق انجام شد.(9) ثانیاًدر نظر داشت تمام اطلاعات موجود در مصادر اسلامی را به کامپیوتر منتقل کرده و در دسترس همه طالبان در سراسر عالم قرار دهد، و این مربوط به زمانی است که کامپیوتر و قدرت و وسعت کاربرد آن در ایران چندان شناخته نبود. خود این بنده ناظر بود که مهندسان جوانی در محضر علامه نشستهبودند و ساعتها با ایشان در این مورد بحث میکردند.
کار دوم این مجمع تجدیدنظر در کلیه کتابهای درسی علوم اسلامی حوزوی بود. این کتابها بدون اینکه اصل آن تغییری بیابد، فارسی یا عربی به نثر امروزی نزدیک میشد، و بصورت درس درس درمیآمد، و به هر درس تمرین و سؤال اضافه میشد. سرانجام کاملاً به شکل کتابهای نوین درسی در زمان خود ما در میآمد، و برنامهای که استاد برای چهار سال از دروس حوزوی ترتیب داده بود، کاملاً برنامهای نو بود، و تا حد کارشناسی ادامه مییافت. این برنامه امروز تا حد زیادی در حوزهها اجرا میشود.
یکی دو سال بعد داستان اخراج ایرانیان مقیم عراق از آن کشور پیش آمد که علامه تمام کارهای علمی و غیره خود را تعطیل کرده و با تمام قوای مادی و انسانی خود و دوستانش به این راندهشدگان که در وضعی بسیار اسفبار زندگی میکردند، پرداخت. خود میفرمود: «من جوابی برای کوتاهی و تساهل در امر اینها ندارم.»
کارهای علامه در زمینهی تحقیقات اسلامی که بیشترین شهرت ایشان در جهان وامدار آن است، اولین بار در سال1375ق(1955 م) با چند سال تأخیر با نام «عبداللهبنسبا و اساطیر اُخری»به چاپ سپرده شد. این تحقیق که قریب دویست صفحه بود، از بس مغلوط چاپ شده بود، از بازار جمعآوری و قرار براین شد که تصحیح شده و به اهل فضل و تحقیق هدیه شود. این کتاب کوچک یا رساله که آن را زرینکوب، مورخ و محقق ایرانی، «رساله مُمَتّع»(10)خواند، در محافل دانش حسابی جا باز کرد، و در مجله الازهر مورد بررسی و نقد قرار گرفت. کتاب، مجموعهای بزرگ از دروغ که در تواریخ رسمی از جمله طبری راه یافته است، بررسی میکرد. از جمله اینکه یک یهودی-یمنی به ظاهر مسلمان شده به کوفه، بصره، مدینه و اسکندریه آمده و با نقشه فتنه و آشوب عقیده وصایت و رجعت را تبلیغ میکرده و این ریشهی تفکر شیعی است که مبتنی بر وصایت امیرالمؤمنین و رجعت ائمه اطهار میباشد. و این حرفی بود که بعدها به دست ابنتیمیه و سایر سلفیهای تکفیری ترویج میشد، و چماقی بود علیه عقیدهی شیعی. تحقیق مورد بحث، این نظریه را به باد میداد. چهار جلد «عبداللهبنسبا و اساطیرأخری» و «الاسطورةالسبائیة» به این مسئله نظر داشت. کتاب «خمسونومائة صحابی مختلق»در سه جلد به ادامه این اسطورههای تاریخی میپرداخت، و در آن اثبات میکرد که دروغها منحصر به داستان عبدالله سبا نیست، و بیش از صدوپنجاه صحابی و دهها مکان جغرافیایی و حادثه و سنوات تاریخی در شمار این جعلیات هستند که کاری بسیار بزرگ بود. تنها دو جلد از این مجموعهی هفت جلدی در بغداد و مصر و بیروت چاپ شد، که ایشان به ایران آمده و ادامه کارهای تحقیقی در اینجا شکل گرفت.
کتاب بسیار مهم دیگر ایشان: «معالمالمدرستین»در سه جلد است که یک بررسی تطبیقی در میان دو مکتب بزرگ عالم اسلام، و به اصطلاح خاص ایشان مکتب امامت و مکتب خلافت، بود. تحقیق و بررسی در مسایل قرآنی با عنوان «القرآنالکریم و روایاتالمدرستین»در سه جلد که ثمره پانزده سال کار ایشان و همکارانشان است، مشکلات بزرگی را برای همیشه در تاریخ قرآن حل کرد. این کارها در عالم اسلام تأثیرات وسیعی بجای میگذارد که نشانهی آن نامههایی است که از نقاط مختلف عالم به ایران به محضر علامه فرستاده شده و اثرات بزرگ هدایتی کارهای ایشان را اعلام کردهاند و ابزار شوقها و شکرگزاریها که در این نامهها وجود دارد، دیدنی است. جمع این نامهها در یک مجلد به چاپ رسیده است. بحثهای دراز دامن در مورد آن در مجلات و روزنامههای سعودی در مجلدی دیگر طبع شده و در دسترس است.
در اوایل دهه50 علامه یک سلسله سخنرانی در دو سطح عمومی و اختصاصی ایراد فرمود، و در آن یکی از اشکالات و بحرانهای آن روزگاران، یعنی مسأله امامت، را مورد بحث و بررسی قرار داد. نوع بحث تازه بود، و روشی نوین داشت. جالب، جاذب و روشنیبخش بود. با فاصله کمی سخنرانی پیاده شده و بصورت جزواتی کوچک نشر یافت. نام این مجموعه «نقش ائمه در احیاء دین»بود، و بعدها در دو جلد بزرگ چاپ شده و انتشار یافت، و این موفقترین کتاب فارسی علامه بود.
در این مقال یک حرف اصلی ناگفته ماند، و آن اینکه علامه بیش از هر چیز مرد عمل بود، حتی اگر سخن میگفت و درس میداد، و اگر مناظره یا بحث میکرد، و اگر مینوشت یا تحقیق میکرد همه به عنوان عمل بود. عملی برای خدمت به مردم و کوششی برای هدایت. در واقع اصلیترین دغدغه ایشان در تمام عمر، مردم و هدایت آنها بود.
مکرر از ایشان شنیدم که میگفتند بعد از اینکه به کشف و نوشتن صدوپنجاه صحابی ساختگی موفق شدم و کتاب انتشار یافت، از اینهمه زحمت و صرف وقت پشیمان شدهبودم-ایشان میگفتند برای نوشتن این کتاب، روزی هفده ساعت کار و مطالعه کرده بودم.- و با خود میگفتم این کتاب به چه درد میخورد، و چه مشکلی را حل میکند، و چه راه هدایتی را باز میکند. تا اینکه با خبرهایی که از کشورهای اسلامی رسید نگرانی برطرف شد، و نشان داد این نوشته چقدر تأثیر داشته و چه بنیانهای نادرستی را فرو ریخته است، و ما تا به جایگاه مبالغهآمیزی که صحابه در عالم اسلام دارند آشنا نباشیم، نمیدانیم اثبات اینکه کسانی از این صحابی وجود ندارند چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد.
باز به یاد دارم یکبار ایشان برای معالجه به خارج از ایران رفته بودند. روز جمعهای در بیمارستان، درحالیکه بعد از عمل جراحی تازه به هوش آمده بودند، یک دانشمند سیاهپوست اهل آفریقا به دیدن ایشان میآید و میگوید: من باید به زودی به کشور خودم باز گردم. وقت اندکی دارم، و بعد از این هرگز نخواهم توانست شما را ببینم. در آن روز علامه در سنی نزدیک هشتاد سال و در نقاهت بعد از عمل جراحی، برای آن سیاهپوست طالب حقیقت پنج ساعت صحبت کرده و جواب سؤال میدهند، و مشکل حل میکنند. ملاقات پایان مییابد، و سیاهپوست بیمارستان را ترک میکند، ولی جای عمل خونریزی می کند، و ایشان ایام تعطیل آن کشور غربی، روز شنبه و یکشنبه، را در حالتی خطرناک و وخیم بسر میبرند تا دوشنبه میرسد و ایشان را دوباره به اطاق عمل میبرند.
علامه بارها به هند و پاکستان و کشمیر سفر کرده بودند. در آنجا با علماء و مردم در حسینیهها و مساجد و مجامع ملاقات کرده، سخنرانی و پاسخ به سؤالات و حل مشکلات داشتند. به مدارس رفته بودند، و راه و رسم زندگی و درس و بحث و تبلیغ روحانیون شیعه و حوزههای علمیه را مطالعه کرده و کوشیده بودند تأثیری بگذارند، و تغییری یا اصلاحی بوجود بیاورند.
لازم به ذکر است که در شبه قاره مردم با دیانت و علماء فقط در مساجد و حسینیهها مرتبط هستند، که این البته خوب است؛ اما مشکل آنست که این ارتباط بیشتر در ایام عزاداری دههی اول محرم است، و بدتر اینکه زنان در اینگونه مراسم و حتی در مساجد هم شرکت ندارند.
اینها چیزهایی است که من از حضرت علامه(رضوانالله علیه) شنیدهام. ایشان در این سفرها میکوشیدند در همهی این زمینهها و موارد مهم دیگری که فعلاً از آن چشم میپوشیم، تغییری ایجاد کنند، و مشکلات فنی و نقایص را اصلاح کنند. مثلاً طرح ریختند، و با علماء صحبت کردند، و شاید کمک مالی هم انجام شد، که نظیر جلسات هفتگی که در ایران مرسوم است، و عالم دینی و درس دین و مسئله شرعی و مرثیهخوانی به خانههای مردم پای میگذارد، و امکان ارتباط و تفاهم بیشتر میشود، در هند و پاکستان بوجود بیاید.
از جمله اینکه درسهای حوزهها در تمام شبه قارّه حفظی بود، و در در تمام حوزهها کوشش بر این بود که طلبه سیوطی بخواند و حفظ کند، جامی بخواند و حفظ کند، و شرح جاربردی بخواند، مغنی بخواند، شرح اشعار متنبّی بخواند و همه را حفظ کند، و این همه بار ذهنی راه خلاقیت و اجتهاد به معنای دقیق کلمه را مسدود خواهد کرد. پس این روش باید اصلاح شود.
علامه به چین هم سفر کردند و مدت چندین ماه در آنجا بسر بردند، البته برای معالجات. اساتید طب چینی گفتهبودند برای اینکه شما معالجه بشوید، باید کار نکنید، و ایشان فرموده بود که من برای کار کردن زندهام. اطباء وقتی دیده بودند که این راه ممکن نیست گفته بودند پس شما در کارتان کمک بگیرید. بعدها ایشان در کارهایشان کمک داشتند. دو تن از فرزندان ایشان کمک بسیار خوبی برای کارهایشان بودند. در کنار معالجه علامه به مطالعه چین و وضع مسلمانان در آن کشور پرداخته بودند، و نیز بطور مفصل برای ایرانیان مقیم چین در سالن اجتماعات سفارت با حضور اعضای سفارتخانه درس و سخنرانی داشتند، و چون به ایام عاشورا نزدیک شدند از ایران دیوان حسان را خواسته بودند که در آنجا بعد از بحث و سخنرانی مجلس عزا و مرثیهخوانی بپا کنند. در آن سفر به حوزههای علمیه دینی در استان مسلماننشین کشور چین رفته بودند، و در آنجا با علماء وطلاب علوم دینی ملاقات و بحث کرده و کوشیدهبودند که در میان آنها هم کاری بکنند، و تأثیری بگذارند، و سرانجام قرار بر این شد که تعدادی دانشجوی علوم دینی-در حدود30 نفر- به ایران برای ادامه تحصیل بیایند، و مرحوم آیتالله گلپایگانی نیز در ایران قول مساعدت فرمودند. خاطرهی جالبی که از این سفر نقل میکردند، این بود که مردم مسلمان چین هنوز وقتی نماز میخوانند میگویند چهار رکعت نماز ظهر بجای میآورم قربهالیالله، با زبان فارسی اندکی لهجهدار، و این بازمانده تاجران و سیاحان مسلمان ایرانی است که به این کشور رفته و اسلام را برای مردم آن به ارمغان برده بودند.
علامه به سوئد، دانمارک، آلمان، فرانسه و انگلستان سفر کرده بودند. به مصر، سوریه، لبنان، ترکیه، عربستان و کشورهای حاشیه خلیجفارس مکرر رفته بودند. بیشتر برای کار مقداری هم برای معالجه. البته در سفرهای درمانی نیز کار بخشی از سفر را پر میکرد. به سوریه رفتند و مدتی در آنجا ماندند برای اینکه بتوانند اجازه تأسیس دانشکده اصولالدین را بگیرند، که اجازه ندادند. به لبنان رفتند و بدنبال اجازه بودند که اینهم به مشکل برخورد کرد. باز به ایران بازگشتند و البته بعدها در ایران راه باز شد و امکان ایجاد دانشگاههای غیرانتفاعی پیدا شد. در اینجا هم علامه دو سال زحمت و رنج بسیاری داشت تا وزارت علوم اجازه داد، و نتایج آن را در گذشته دیدیم.
علامه در عراق در سطح عامه مردم کارهای زیادی انجام داده بودند. از جمله کاری در مورد دستهجات عزاداری در ایّام محرم. به یاد دارم یکشب خدمت ایشان بودیم شاید در حدود سه ربع ساعت توضیح میدادند که در مورد دستهجات سینهزنی در ایّام عزاداری عاشورا چه کردهاند، چگونه تنظیم کردهاند، و چگونه همه را به هم پیوند دادهاند. تا آنجا که همه شهر به یک عزاخانه یکپارچه بدل شده و حتی یکبار هم حسنالبکر رئیسجمهور یک ساعت در راه بندان ایجاد شده از دستههای سینهزنی مانده بود، و گاه چند هزار دانشجوی دانشگاه بغداد در این دستهجات عزا حضور بهم میرساندند، و عزاداری میکردند.
کار دیگر این بود که همت گماشته بودند که روضهخوانیِ بیحساب و کتاب روضهخوانان عراقی به مقتلخوانی ان هم از روی نوشته و کتاب تبدیل شود، و این کار هم انجام شده و ما نمونه آن را از سیمای جمهوری اسلامی دیدیم. شهید سید محمدباقر حکیم در یک عاشورا و تاسوعا در منبر صحن مطهر حسینی درحالیکه بیقرار گریه میکرد، از روی نوشته مقتل میخواند، و این به یک رسم در عراق تبدیل شده بود
این راه دنبالهای هم داشت، و آن اینکه ایشان در شهر کربلا مدرسهایجاد کردند که در آن روضهخوانهای عراقی یک دوره یکساله درس بخوانند، تعلیم ببینند، فقه و احکام بیاموزند، یک دوره سیرهی ائمه اطهار بخوانند، قرآن و اخلاق درس بگیرند تا بتوانند برای مردم حرف مضبوط بزنند؛ اما شیاطین نگذاشتند و به دستهجات عزاداری و سینهزنی که در ایام محرم به کربلا میآیند، رسانده بودند که این مدرسه بپا شده که نام امامحسین علیه السلام را خاموش کند. خطر بزرگی پیش آمده بود، که مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، مراجع بزرگ عصر، دخالت کرده و فتنه را خاموش کردند. مهم اینست که همه یا حداقل بسیاری از این کارها در کنار هم و در عرض هم انجام میشد، در حالیکه هر کدام کسی-مردی- را میخواست که تنها به آن بیاندیشد، و به انجام آن همت گمارد، و علامه یک تن بیش نبود. هر چه گفتیم اندکی بود از بسیار و چیزهای مهمی میز ناگفته ماند که مصلحت نبود.
تمّ و الحمدلله وحده
پانوشتها:
1. چهل سال تاریخ ایران 1/ 270 ، نقباءالبشر 1/165 – 164
2. مدرسه در جنگ جهانی دوم تخریب شده بود.
3. این مرکز بدست گروهی از اهل فضل در نجف تأسیس شد(1935م)
4. مجله رساله الاسلام ، ربیع الاول 1389 هـ / حزیران 1969م
5. کیهان فرهنگی شماره 250، سال بیست و چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
* مصاحبه ی علامّه عسکری با مجله ی انتظار
مجلات > مهدویت > انتظار > بهار 1382، شماره 7
گفت و گویی با حضرت استاد علامه سید مرتضی عسکری (دامت برکاته)
پدید آورنده : ، صفحه 27
انتظار : بسم الله الرحمان الرحیم . از این که وقت گرامی خود را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزاریم . با توجه به این که در بحث مهدویت، یکی از عمده ترین منابع ما، روایات است، می خواستیم در ابتدا، نظر حضرت عالی را در مورد مکتب خلفا و ارزش منابع روایی اهل سنت و نیز روایات شیعه، جویا شویم .
استاد: اصولا مکتب خلفا را هر شیعه ای نمی تواند بشناسد، بلکه متخصصانی مانند مرحوم شرف الدین و علامه ی امینی می خواهد . بنده هم در این زمینه، کارهایی کرده ام . حالا می گویم . اولا، این برادران، صحاح سته دارند، ولی ما به جز قرآن، صحیح نداریم . من، درباره ی کافی نوشته ام که روایات ضعیف دارد، آیة الله خویی می نویسد، خود مرحوم کلینی معتقد نبوده است که همه ی روایات کافی صحیحه است .
انتظار: از کجا این سخن را نقل کرده اند؟ استاد: از خود کافی دلیل می آورد . سایر کتاب ها را هم می آورد . ما اصلا کتاب صحیح نداریم . البته، اخباریان، آن را صحیح می دانند . ما، یا اصولی هستیم یا اخباری، حوزه های علمیه که اصولی اند، غیر قرآن را به صحت نمی شناسند . صحیفه ی سجادیه، سند دارد و سندش هم صحیح است، مگر چند دعای آخرش که اجماع بر آن است . نهج البلاغه را هم، اسنادش را بیرون آورده اند و چند نفر در این باره کتاب نوشته اند . ما باید روایات را ببینیم . بدون دیدن روایات، نمی توانیم بگوییم صحیح است یا نیست . اما در مکتب خلفا آورده اند که عبدالله بن عمرو عاص می گوید: کنت اکتب کلما اسمعه من رسول الله فنهتنی قریش - قریش یعنی مهاجرین - قالوا کلما: «تسمعه من رسول الله تکتبه و رسول الله بشر یتکلم فی الغضب و الرضا . (1) » . از عمار خوش اش می آید، گفته است: «العمار مع الحق » و از علی خوش اش می آید، گفته است: «علی مع الحق و الحق مع علی » ! ، حرف اینان، این است! می گویند: «با این وصف، هر چه می گوید، می نویسی؟» . می گوید: «به پیامبر، جریان را گفتم .» ، فرمود: «اکتب! فوالذی نفسی بیده! ما خرج من فی . فی، یعنی فمی الا الحق . (2) » . این، در زمان پیامبر بوده است . در عبدالله بن سبا نوشته ام، در صحیح بخاری دارد که پیامبر، در مرض وفات اش فرمود: «آتونی بدواة وقرطاس اکتب لکم کتابا لن تضلوا ابدا . من بعدی .» . آن هم به صورت نفی ابد «لن » و نه «لا» . عمر حاضر بود، گفت: «حسبنا کتاب الله; کتاب خدا ما را بس است .» . اختلاف شد . - یکی گفت - در روایت ندارد چه کسی، ولی غیر از عمر نمی تواند باشد: «ان الرجل لیهجر; این مرد هذیان می گوید .» ! خواستند بروند بیاورند که پیامبر فرمود: «او بعد ماذا؟ ; دیگر بعد از این حرف که زدند؟ !» . استاد: در تذکرة الحفاظ ذهبی (از بزرگان اهل سنت) آمده است، ابوبکر که خلیفه شد، گفت: «از پیامبر حدیث نگویید . اگر کسی از شما پرسید، بگویید، بیننا و بینکم کتاب الله احلوا ما احله و حرموا ما حرمه . یک روایت از عمر بن خطاب می گویم . این یک روایت، که برای شناخت او و این که در زمان خودش چه کرد، کافی است . کسی بود که روایت می پرسید، او را منع کرد، مگر آن روایاتی که در وضو و تیمم و در مورد احکام، بود، یعنی، در فضایل نپرسید . در کتاب طبقات ابن سعد در ترجمه ی «قاسم بن محمد بن ابی بکر» آمده است که در زمان عمر، بعضی از صحابه، روایاتی نوشته بودند و نگاه داشته بودند . بالای منبر صحابه را قسم داد که هر کس روایاتی از پیامبر دارد، بیاورد . گمان کردند می خواهد جمع کند . آوردند . همه را در آتش انداخت! از این ها، زیاد است، لذا روایاتی که بوده، از دست رفته است، مگر روایاتی که در کوفه بعد از این که امیرمؤمنان خلیفه شد . اگر امیرالمؤمنین، در کوفه خلیفه نمی شد، می بایست خدا، پیامبر تازه ای بفرستد، برای این که آن چه پیامبر آورده بوده دفن کرده بودند . حضرت امیر که در کوفه خلیفه شد - البته همه ی خطبه ها در نهج البلاغه نیست . مسعودی که صد سال قبل از شریف رضی بوده، می گوید، چهار صد خطبه در زمان ما، از علی حفظ دارند صحابه را به روایت کردن وا داشت . تعداد صحابه اش، هزار و هشتصد نفر بودند . این روایت هایی که پیدا می شود، برای این زمان است . بعد، معاویه که سال چهل و یک آمد، از نشر حدیثی که از فضائل حضرت امیر باشد، منع کرد و گفت: «آتونی بمنا قض له; هر چی از علی هست، ضدش را بیاورید .» این، بحث مفصلی دارد . مرحوم شریف الدین در ابوهریره بحث کرده، من هم در جاهایی بحث کرده ام . بنابراین، روایاتی که منافات با مکتب خلفا دارد، نمی توانید بگویید: «کجا هست؟» ; زیرا، از دست رفته است . در روایات آنان، عدد ائمه را داریم، طول عمر حضرت حجت را خود سنی ها بحث می کنند، که الته جای آن را الآن به خاطر ندارم می گویند: «دو نفر، عمر طولانی دارند: شیطانی و خضر .» . یک خوب و یک بد . خودشان می گویند . غیبت حضرت حجت را از این می توانیم بفهمیم که بعد از این که حضرت حجت به دنیا آمد، پنهان بود . اگر پنهان نمی بود، زنده نمی ماند . دلیل غیبت اش این است که اگر بین ما بود و پنهان نمی بود، زنده نمی ماند . همان هایی که همه ی ائمه را کشتند، حضرت امیر و امام حسن و سیدالشهداء را، حضرت موسی بن جعفر را که زندان کردند، می توانستند حضرت حجت را نیز بکشند حضرت حجت به دلیل این که غایب است، زنده مانده است . انتظار: درباره ی احادیث مهدویت در صحیحین و صحت آن ها می خواستیم گفت و گو کنیم . استاد: روشن شد که به دلیل مطرح نکردن احادیث بسیار، این ها صحیح شده است . من، یک بحثی با شیخ الازهر در مصر داشتم . من، در عراق، دانشکده ی اصول دین داشتم . رفته بودم که قرارداد فرهنگی با دانشگاه اصول دین الازهر ببندم . گفتم: «انتم اغلقتم علی انفسکم باب الاجتهاد و آن را در چهار نفر منحصر دانستید، والیوم ادرکتم خطاکم - الان می گویند، شیخ الازهر هم مجتهد است، بن باز هم مجتهد است - والاکثر من ذالک انکم اغلقتم باب العلم . الشیخ البخاری اجتهد و قال ان هذا العدد من الاحادیث صحیح، و ما یمنعکم من ان تبحثوا عن احادیث التی کانت عندالشیخ البخاری والمسلم موجود عندکم . ادرسوا الاحادیث مرة اخری .» . خودشان مستدرک صحیحین هم دارند . حالا، چه جوابی داد! خیلی خنده دار است! مجلس هم بسیار محترم بود . سفارت عراق، مشرف بر رود نیل بود . شبی مهتابی بود و خلی زیبا . سفیر عراق در مصر، سیدعبدالحسن زلزله بود . او، با من دوست بود . او، من و شیخ الازهر و وزیر اوقاف مصر را - که ائمه ی مساجد را تعیین می کند و دومین شخصیت است - میهمان کرده بود . انتظار: چه سالی؟ استاد: یادم نیست . انتظار: قبل از انقلاب است؟ استاد: بله، خیلی قبل . این را که گفتم، شکست خورد . «المصیبة فیکم انتم تلعنون الصحابة .» . من دیدم اگر بگویم، نه لعن نمی کنیم، همه می دانند که دروغ می گویم، و اگر بگویم، آری، شکست خورده ام، پهلوانی کردم و گفتم: «لهذه القضیة سابقة تاریخیة . فی سنة احدی واربعین، امیرالمؤمنین خلیفة رسول الله معاویة بن ابی سفیان، امر بلعن الامام علی فی خطب الجمعة فی الحرمین . و جری اللعن علیه من اقصی بلاد افریقیا الی البلاد العربیة و الی اقصی البلاد الایرانیة . و بقی ذالک مستمرا الی مجی ء العباسیین سنة مئة و ثلاث و ثلاثین عدا سنتین من حکم عمر بن عبدالعزیز .» . داستان هایی هم در لعن داشتم، گفتم . یکی اش این بود که «نسی احد خطباء الجمعة ان یلعن الامام علینا علی المنبر فلعنه الف مرة هو راکب علی بغلته . بنوا هناک مسجد اللعن .» . گفتم: «یا تری! فی کل هذه المدة سکت آل علی و سکت شیعته، لا، لعن معاویة . . . و از آن حد یک مقداری هم بالاتر رفتند! این که چرا، چیزهایی که منافات با عقاید خلفا دارد در صحیحین نیامده است، پر واضح است . از جمله ی آن ها اخبار غیبت است; چون، ذکر اخبار غیبت حضرت، برای خلفایی که حضرت برای حفظ جان اش مامور به پنهان شدن بوده، امکان ندارد . نمی شد ذکر بشود، لذا فقط در روایات شیعه آمده است . انتظار: اسامی اهل بیت که در بعضی روایت ها ذکر شده است . استاد: کتاب هایی که اسامی اهل بیت را از پیامبر دارد، اولا دوازده تا دارد و چه دعواهایی بر سر این که این دوازده تا چه کسانی اند، شده است . انتظار: «کلهم من قریش » را داریم . استاد: بله; داریم . حضرت امیر می فرماید: «من هذا البطن، من هاشم .» . انتظار: این که در صحیحین، در روایات غیبت، نام امام زمان ( علیه السلام) نیامده، ولی روایات دجال، و علائم ظهور آمده است، تحلیل شما چیست؟ استاد: نقل نکردن روایات غیبت در کتاب های پیروان مکتب خلفا، برای این است که خلافت شان را حفظ کنند . آنان، چون خلافت شان را باطل می دانند، از آوردن چیزهایی که بطلان کارشان را آشکار کند، پرهیز می کنند . ما، چون قائل به خلافت حقه ی آنان نیستیم، روایات را نقل کرده ایم . من، در معالم الموردستین آورده ام که تا آخرین خلیفه ی عثمانی، منصب قاضی القضاة وجود داشته است . دلیل این کار چیست؟ چون به حضرت حجت معتقد نبوده اند! اگر امامت درست باشد، نوبت به این ها نمی رسد . انتظار: اگر به صورت دقیق بررسی کنیم، می بینیم در موضوع دجال، بیش تر روایت دارند . استاد: دجال، منافاتی با خلافت آنان ندارد، اما معنای وجود حضرت حجت، این است که خلافت آنان باطل است . انتظار: به طور کلی، اهل سنت درباره مهدویت چه گونه می اندیشند؟ استاد: تمام سنیان، مخصوصا وهابیان، درباره ی مهدویت کتاب دارند . مهدویت را همه قبول دارند، منتها در این که الآن زنده است یا نه، اتفاق ندارند، یک جهت آن، این است که حوزه های ما، از زمان امام جعفر صادق، علیه السلام، حفظ شده است، ولی حوزه ی آنان، منقطع شده است، نه این که نیست . دیگر این که، در حوزه ها، ما، فقیه داریم و رجوع به فقها می کنند . همین، سبب حفظ حوزه شده است . آنان بی خبرند، نه این که کم تر از ما دارند . از حضرت حجت و نسب ایشان، هفده کتاب و نوشته، بحث کرده است . در نسب حضرت، بعضی شان تا حضرت زهرا، بعضی تا سیدالشهداء روایت دارند . بعضی شان، حتی آورده اند که نام مادرش نرجس است یا دو تا اسم نقل کرده اند . علی ای حال، اتفاق دارند که مادرش کنیز بوده است، ولی در اسم اش اختلاف دارند . در هر حال، باید توجه داشته باشید که بسیاری از روایات آنان از دست رفته است و مهدویت، مخالف تمام مزدبگیرهایی بوده که به اسم دین زندگی می کرده اند . دایی من، آمیرزا نجم الدین، کتابی به نام المهدی، در دو جلد نوشته است . آن چه را که سنیان نوشته اند، او آورده است . من، بعد از وفات اش، این کتاب را چاپ کردم . به نظرم، روایات سنیان را درباره ی حضرت مهدی، تا به حال، ظاهرا، کسی مثل ایشان نیاورده است . این کتاب را حتما نگاه کنید . حالا که بحث به این جا کشید اجازه بدهید در بحث با آنان، به یک نکته مهم اشاره کنم و آن، فن مناظره است . دو مطلب است! یک مطلب، علم است و یک مطلب، مناظره است . یک داستان برای تان بگویم . حضرت صادق ( علیه السلام) دو دسته شاگرد داشته است: یک دسته، فقیه بودند، مثل زراره و ابوبصیر و یک دسته را برای مناظره تربیت کرده است . انتظار: مثل هشام استاد: هشام بن الحکم و، مؤمن طاق و . . . از هشام، یک داستان برای تان بگویم . نهر دجله، بغداد را دو قسم می کند! یکی کرخ که تا کاظمین می آید و شیعه نشین بوده است، و رصافة که حکومت نشین بوده است . ملحدی آمده بوده که همه از جواب دادن عاجز شده بودند . بنا شد از هشام بن الحکم استمداد کنند . وزیر خلیفه، یک روزی را معین کردند، تا هشام به دربار بیاید و در حضور جمع با آن ملحد بحث کند . هشام در آن وقت معین، با تاخیر در جلسه حاضر شد . ملحد شروع کرد به هوچی گری و این که اینان اهل دین اند، این طورند و آن طور . ما و علما و حکومتی ها را معطل کرده است . هوچی گری می کرد . هشام پس از مدتی تاخیر، خیلی با آرامش وارد مجلس شد . به محض ورود، ملحد رو به او کرده و گفت: «چرا تاخیر کردی؟» . هشام گفت: «درست می گویی، معطل کردم، ولی یک صحنه ای دیدم که مرا معطل کرد . گفت، چه دیدی؟» گفت: «رسیدم کنار نهر دجله، دیدم قایقی پاروزن ندارد . پر که شد، حرکت کرد و به سوی این طرف رود آمد و جمعیت را پیاده کرد . دوباره عده ای سوار شدند، بدون پاروزن، به آن طرف رفت . من تعجب کردم و ایستادم به نگاه کردن .» . ملحد، بیش تر مسخره کرد و گفت: «اینان که متدین اند، مثل این اند!» و به هشام فحش داد و گفت: «تو دیوانه ای که این حرف را می زنی .» . هشام گفت: «من که می گویم، یک قایق از آن طرف به این طرف بی پاروزن آمد، دیوانه ام، ولی تو که می گویی، این گردش خورشید و ستاره ها بدون مدبر است، عاقلی؟!» . مناظره، غیر از علم است، و خودش یک فن است . انتظار: دیدگاه امروز مسیحیت و ادیان دیگر درباره ی حضرت مهدی ( علیه السلام) چیست؟ استاد: کلا، مردم دنیا، به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته، تنها، خور و خواب و خشم و شهوت را می فهمند و یک دسته نیز اهل ادیان آسمانی اند . اینان که اهل ادیان آسمانی اند، اتفاق دارند که بالاخره، جهان، یک حکومت عادلی را به خود خواهد دید . البته، بعضی می گویند، ایجاد کننده ی عدل جهانی، عیسی بن مریم است . چون تورات و انجیل تحریف شده است، آنان این طور فکر می کنند . حقیقت، از دست آنان رفته است . در مکتب خلفا هم از نشر حدیث منع کردند و حدیث را سوزاندند، لذا این بحث نزد آنان، مثل ما روشن نیست، ما روشن تریم . حوزه های علمیه ی ما، احادیث پیامبر را نگه داری کرده اند، ولی آنان نگه نداشته اند . چیزی که هست، این است که حوزه های ما، احادیث فقهی را صحیح و سقیم اش را بررسی کرده اند، اما احادیث غیر فقهی را مرحوم شرف الدین بررسی کرده ابوهریرة را نوشته . علامه ی تستری است . این جانب نیز که خمسون و ماة صحابی مختلق و عبدالله بن سبا و احادیث عایشه را نوشته ام . ما سه نفر، احادیث غیر فقهی را بررسی کردم . لذا حوزه های علمیه ی ما، آن خدماتی که در فقه کرده اند، در این جا نداشته اند . انتظار: با توجه به اهمیت مهدویت، خود شما در این باره چه تالیفاتی دارید؟ استاد: برگستره ی کتاب و سنت، یک سلسله کتاب هایی است که شانزده یا هفده جلد آن به چند زبان ترجمه شده است . در چند جلد آن، درباره ی حضرت حجت، علیه السلام، بحث کرده ام . نام عربی کتاب، علی مائدة الکتاب والسنة است . یکی از نوشته هایم، درباره ی ائمه دوازده گانه است، من، حتی از تورات نقل کردم که اسماعیل، پدر دوازده رییس می شود . انتظار: آیا با تحقق ظهور، فقط بخشی از اعتقادات کامل تر می شود یا در حوزه ی فقه نیز چنین خواهد بود؟ استاد: من، با بحث علمی ثابت کردم که با ظهور حضرت حجت، رساله های علمیه ی شیعه، تغییر نمی کند . کاری که فقها و حوزه های علمیه کرده اند، این است که احکام را چنان که در زمان پیامبر و ائمه بوده، نگه داشته اند . فرق زمان حجت با زمان قبل اش، از زمان حضرت آدم تا زمان ظهور، این است که در قبل، حکم، با شاهد اجرا می شده است; یعنی، اگر پیامبر می دانست که قتلی واقع شده، باید دو شاهد باشد تا حکم را اجرا کند، ولی درزمان ظهور، حضرت حجت، به علم اش عمل می کند . پیامبر، بعد از فتح مکه، طواف می کرد . ابوسفیان پشت سر حضرت طواف می کرد . او، با خودش فکر می کرد که: «لم غلبنی هذا الرجل; این مرد به چه چیزی، بر من غالب شد؟» . حضرت برگشت و گفت: «بالله غلبتک،» . دفعه ی دیگر، فکر کرد که «حالا که طوری نشده است . دوباره عشایر عرب را جمع می کنم و جنگ می کنم .» . این بار پیامبر برگشت و مشت اش را به سینه ی او زد و فرمود: «اذا یخزیک الله یا سفیه بنی غالب!» سفیه بنی غالب، یعنی سفیه خودمان . بنی امیه و بنی هاشم، بنی غالب اند . پس ائمه می دیدند، می فهمیدند . وقتی ابن ملجم از اسکندریه با گروهی به عنوان تبریک و بیعت کردن برای خلافت، نزد حضرت امیر آمده بود، حضرت نگاه اش کرد . وقتی بیرون رفت، فرمود: «ارید حباءه و یرید قتلی .» . گفتند: «اگر می دانی، پس او را بکش .» فرمود: «اذا قتلت غیر قاتلی; در این صورت کسی را می کشتم که قاتل من نیست » . غرض ام، این است که اینان تا زمان حضرت حجت، مامور بودند که به ظاهر عمل کنند، ولی حضرت حجت، این گونه نیست . لذا عدل برقرار می شود و دیگر کسی نمی تواند دزدی کند، نه این که مردم طبیعت شان تغییر کند . مردم، همان مردم اند، با این عدل، زمین، خیرات اش را بیرون می دهد، باران می آید، مردم هم حاجت ندارند . انتظار: چه گونه فقه تغییر نمی کند؟ استاد : این که فقه تغییر نمی کند، از لطف خداوند است، و الا منافات با عدل خداوند که ما امروزه دست مان به شریعت خداوند نرسد، دارد . انتظار: یعنی، با وجود ظهور حضرت، فقها هستند و فتوا می دهند؟ استاد : نه; داستان، به گونه ای دیگر است . چون پرسیدید، می گویم . ما، حدیث داریم که یاران حضرت، سیصدوسیزده نفر، به عدد اصحاب بدر هستند . این عده، تقریبا، علما هستند . پنجاه و پنج نفر از این تعداد زن هستند و بقیه مردند . مثلا در امریکا، حضرت حجت، نماینده دارد . هم نماینده است هم فقیه آنان است . این عده نه این که لشکر حضرت اند . اول، حضرت، پای خانه ی خدا می ایستد و ندا می کند . خدا، ندایش را به همه ی روی زمین می رساند خدا به ما آن روز را بنماید، ان شاء الله . آن سیصد و سیزده نفر، با هواپیمای خدایی، به مکه می آیند، آنان، یاران نیستند، حاکمان و عالمان اند . در روایات آمده است که در مسجد کوفه، قرآن حضرت امیر را که همین قرآن با تمام تفسیر آن است، درس می دهند . اولین لشکری که از مکه در می آیند، ده هزار نفراند به عدد لشکر پیامبر که به مکه آمدند . انتظار: مرکز مهدویت، در سه سال گذشته، قریب صد نفر از فضلای حوزه را با شرط شش سال درس خارج و یا اتمام دوره های تخصصی سطح چهار و با امتحان و مصاحبه گزینش کرده است تا در مباحث مهدویت از جهت حدیث شناختی، تاریخ شناختی، منبع شناختی، مبانی اعتقادی و . . . محض شوند . البته واحدهای درسی فن مناظره و تبلیغ نیز دارند . آیا شما ضرورتی نمی بینید در دانشکده تان جایی برای این مباحث در نظر بگیرید و افرادی را به عنوان متخصص دراین مباحث پرورش دهید؟ استاد: این فرمایش را به طور رسمی، به همراه درس ها و سرفصل های آن، برای من بنویسید تا بررسی کنیم . این جا برنامه ریزی شده است و بنای ما، بر این است که درس های موردنیازحوزه را جبران کنیم . اجازه بدهید تاریخچه ی تشکیل چنین دانشکده ای را بیان کنم و اشاره کنم که چه طور شد که درس علوم قرآن را مطرح کردم . وقتی که طلبه ی حوزه ی علمیه ی قم بودم (سال 53 - 1350 قمری) . در مدرسه ی فیضیه، از در سمت صحن بزرگ، سمت چپ، حجره بدون ایوان بود . با حاج شیخ علی صافی داشت در آن حجره بودیم . از آن وقت متوجه شدم که ما، علوم قرآن در حوزه ها نداریم، دیگر این که مبلغ تربیت نمی کنیم . از همان وقت که طلبه بودم، به این فکر بودم و چند نفر را با خودم هم رای کردم! یکی، مرحوم سیدمحمود طالقانی بود . او، مجرد بود و حجره اش، طبقه ی بالا بود . - سید علی رضا یزدی بود . قریب نه نفر شدیم که در کنار درس های حوزه، به این مسئله توجه کنیم . آن وقت ها، من با حاج شیخ مرتضی (فرزند حاج شیخ عبدالکریم) درس ها با هم بحث می کردیم . درس شرح لمعه را نزد آیة الله مرعشی می خواندیم . البته، او، هم رای ما نبود . من، دو کار می کردم: یکی فقه می خواندم و فلسفه هم خوانده ام، هر چند به فلسفه معتقد نیستم . فلسفه را نزد پسر عمه ام، استاد حوزه، مرحوم سیدمحمدحسین شریعتمدار خوانده ام . شعرهای منظومه را تا مدتی از حفظ داشتم . فقه را در مسجدی که الان نمی دانم چه وضعی دارد، نزد آیة الله مرعشی می خواندیم، هفتاد یا هشتاد نفر بودیم . دیدم در حوزه های ما، عقاید نمی خوانند، تفسیر نمی خوانند، آمادگی برای تبلیغ ندارند، لذا آن زمان برنامه ریزی کردم با همان نه یا ده نفر، کنار جنب برنامه ی حوزوی مان، - درس تفسیر بخوانیم . زبان فرانسوی را طلبه ها در تعطیلات می خواندند . امام خمینی، خدایش رحمت کند، در صحن کوچک حضرت معصومه، از راهی که از صحن بزرگ به صحن کوچک می آید، سمت راست، حجره ی اول، باب حادی عشر درس می داد . خیلی شیرین درس می داد . از کسانی بود که خوب درس می داد . من، درس ایشان هم حاضر می شدم . عقاید، فقط همین بود . تفسیر، اصلا نبود من برای این که به طلبه ها نشان بدهم، درس تفسیر را در مسجد امام حسن در شب های تحصیلی نزد مرحوم میرزا خلیل کمره ای قرار دادیم . طلبه هایی که رد می شدند، ما را مسخره می کردند! صدایشان می آمد . می گفتند: «در شب های تحصیلی، تفسیر می خوانند .» ! در روزهای تعطیلی هم، در مسجد امام نزد یک استاد شمالی - که اسمش یادم نیست - به نحوی که طلبه ها ببینند، درس می خواندیم . ما چنین مبارزه هایی کردیم . بعد هم که به عراق رفتم، دانشکده ی اصول دین (القرآن والحدیث) تاسیس کردم . اصلا این که اصول دین پنج تا است، ساختگی است! اصول دین، «الکتاب » و «السنة » است . پس این، داستان تازه ای نیست . انتظار: جای مباحث مهدویت را خالی نمی بیند، مثل همین علوم قرآن و تفسیر؟ استاد: درست می گویید . باز تاریخ بگویم . مرحوم جد امی من، آمیرزا محمد تهرانی، یکی از دو شاگرد خصوصی میرزا حسن شیرازی بود . او، سومین عالم حوزه علمیه سامرا بود . من، در حوزه ی ایشان درس خواندم . ایشان فرمود: «صاحب عبقات که زمان میرزای شیرازی به سامرا آمد، میرزا، حوزه را به احترام ایشان، ده روز تعطیل کرد تا طلبه ها به دیدن ایشان بروند . مثل داستان زمان امام جعفر صادق - که می دانید - هشام بن الحکم آمد، او را بر همه مقدم داشت . گفت: «الی الی » و بالا دست بزرگان او را نشاند . زمان حاج شیخ عبدالکریم حایری هم، یک مدرسة الواعظینی در هند یا پاکستان بود، طلبه ای از آن جا به قم آمده بود . مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، مرحوم آقا سیدمحمدتقی خوانساری، مرحوم آقا سیداحمد خوانساری، در صحن کوچک، قسمت مقبره پادشاهان، آخرین ایوان، هر سه نفر نشستند . منبری بلند قرار دادند . روی منبر قالی انداختند . اگر کسی را می خواستند احترام کنند، فرش می انداختند . یک شمعدان هم گذاشتند . ایشان منبر رفت و آیه ی «کونوا مع الصادقین » را مطرح کرد که «صادقین » ، ائمه اند . با وجود این که مطلب مهمی نداشت، این طور او را تجلیل کردند، به جهت اهمیتی که تبلیغ دارد . تا آن وقت، این احترامات بود . بعد از آن، حوزه های علمیه برای علامه ی امینی هم ارزشی معتقد نیست! اگر علامه ی طباطبایی را هم احترام می کند، برای فلسفه است، نه علوم قرآن! در حوزه های ایران، فلسفه مطرح است و در نجف، فقط فقه و اصول است، الازهر هم همین طور است، جماعت قیروان هم همین طور است . اصل فلسفه را بنی عباس آورده اند، برای این که با مکتب اهل بیت مقابله کنند; چون، زمان ابوبکر و عمر، عرب بودند، نمی فهمیدند، ولی زمان امام جعفر صادق، ایرانیان و روم میان، مسلمان شده بودند که با فرهنگ بودند . بین اینان و ائمه، فرق می گذاشتند . آوردن فلسفه، داستانی دارد . نقطه ای در آفریقا - اسم اش را یادم رفته - که حکومتی پادشاهی بود، رفتند تا از آن جا فلسفه را بیاورند . در زمان بنی العباس، پادشاه، خیلی ناراحت شد . رییس کشیشان گفت: «بگذار ببرند . این جایی نمی رود مگر این که اختلاف ایجاد می کند .» . این را من در عصرالمامون که در مصر چاپ شده است، خواندم . ما، دو علم داریم: علم الادیان که باید از خدا و پیامبر و بعد هم از اوصیای پیامبر بگیریم، و علم دیگر، علم دنیاداری است . بشر، به هم محتاج است . عربان مثالی دارند، می گویند: «الحاجة ام الاختراع » . حاجت به کولر پیدا کنیم، کولر اختراع می کنیم . این علم را خدا به خود ما واگذار کرده است، ولی ما، در علم دین، احتیاج به غیر کتاب خدا و سنت پیامبر نداریم . انتظار: برخی از افراد، زمزمه هایی کرده اند که ظهور نزدیک است . نظر شما چیست؟ استاد: کذب الوقاتون! این ها را نباید پذیرفت . آن چه مسلم است و نشان حتمی از ظهور حضرت است، خروج دجال است . خروج او، از ارض یابسه است . او، نخستین کسی است که حضرت با او می جنگد . نام او، عثمان بن عنبسه است . دجال، یعنی کذاب . عثمان بن عنبسه، آخرین دجال است . اینانی که ادعای مهدویت کرده اند، همه، دجال اند: علی محمد باب، دجال است; حسینعلی بهاء، دجال است . آخرین دجال، عثمان بن عنبسه است . انتظار: از که با این بزرگواری، ما را پذیرفتید، سپاسگزاریم . استاد: موفق باشید .
1) هر چه از رسول الله می شنیدم، می نوشتم . مهاجران، مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «حضرت، خشم دارد، غضب دارد، خوش حال می شود . بنابراین، حرف های او، به اصطلاح، حجت نیست » 2) قسم به آن که جان ام در دست او است، من، جز حق، هیچ نمی گویم . |